شعری در رثای ارنستو چه گوارا

گابریل گارسیا مارکز شعری دارد در رثای "ارنستو چگوارا "به این مضمون که : 

 مرد افتاده بر زمین ، مرده یکی فریاد می زند دلاور برخیز و دلاور بی حرکت می ماند 

 دو ، سه ، ده هزار نفر فریاد می زنند ، بر نمی خیزد 

 اما همه کس می خواهند بر می خیزد ، نخستین کس را می بوسد و به راه می افتد

ارنستو چگوارا

گاهی به این سرباز کوچک قرن بیستم فکر کنید

ارنستو چگوارا

من اراده ای دارم که با شوق هنرمندانه پاهای لرزان و سینه های خسته را جلا می دهد

ارنستو چگوارا

درک من آسان نیست اما لطفا مرا باور کنید . همین امروز

ارنستو چگوارا

من در عمل خود راسخ وپای بند هستم و فکر می کنم که گاهی مرا درک نمی کنید

ارنستو چگوارا

شاید بسیاری مرا ماجراجو بدانند که هستم.فقط یک فرق کوچک دارم:برای اثبات حقانیت خود از جانم مایه می گذارم

ارنستو چگوارا

مبارزه ی مسلحانه را تنها راه رهایی مردمی می دانم  که در راه آزادی مبارزه می کنند و بر اعتقاد خود پافشاری می کنم

ارنستو چگوارا

هیچ چیزی عوض نشده است جز آنکه بر آگاهی من افزوده شده . من آگاه تر شده ام مارکسیسم  من ریشه دوانده و پالوده  شده است

ارنستو چگوارا

من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست. من هرچیزی به جز یک مسیحی هستم، و بشردوستی در مقایسه با باوری که من دارم بی‌ارزش به‌نظر می‌رسد